زندگی زیباست،اما شهادت از آن زیباتر است،سلامت تن زیباست،اما پرنده ی عشق،تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند.
ومگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند،تا در مقتل کربلای عشق،آسان تر بریده شوند.
ومگر نه آنکه خانه ی تن، راه فرسودگی می پیماید تا خانه ی روح، آباد شود.و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه ی سرگردان آسمانی،که کره ی زمین باشد،برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد،جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟
ای شهید، ای آنکه برکرانه ی ازلی و ابدی برنشسته ای،دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.
منبع:روایت گر عشق-سیدعبدالحمید موسی کاظمی